سلام.
دوستان عزیز، به خاطر لطفی که دوستان به من داشتند، برای من یک هاست و دامنه اختصاصی تهیه کردند که از این به بعد در اونجا می نویسم.
پس این وبلاگ فعلاً دیگه آپ نمی شه.
خلاصه به لطف آقای نادری و پروتال پایگاه های ارزشی، صاحبخونه شدیم. این هم آدرس خونه ی ماست. اونجا تنهام نزارید.
اگر از طریق فید مطالب من رو دنبال می کردید، از این به بعد از این فید استفاده کنید.
دوستانی هم که به من لینک داده بودند، اگر باز هم مایل به لینک دادن بودن، در آدرس جدید امر بفرمایند.
در فلسفه جدید غرب یا مکتب سکولار، بشر را یک حیوان توصیف می کنند و حقوقی را که برای آن تعریف می کنند، همان حقوقی است که برای گاو قائلند، برای انسان نیز قائلند.
حتی مفهوم آزادی بیان هم، همان آزادی ماااااا کشیدن است.
*پ.ن:
برای دوستانی که با این نوع برداشت از انسان در سکولار مخالف هستند:
فرق انسان با حیوان در چیست؟ انسان دارای عقل و شعور است و بر اساس عقل خود عمل می کند، در حالیکه حیوان بر اساس غریزه خود. وقتی که در سکولار عقل را تحت فرمان غرایز و ماده تعربف می کنند، به چه معناست؟ در مکتب سکولار و گرایشهای مختلف آن، اندیشه جدای از غریزه و ماده انکار شده است. در پست های بعد بیشتر در این زمینه صحبت می کنیم.
"جریان دیپلماسی پرونده هسته ای ایران در زمان دولت اصلاحات بسیار قوی و افتخار آفرین بود"
بله!
التماس کردن برای نصب 20 عدد سانتریفوژ ناقابل، آن هم داخل "توالت"، افتخاری است که به این راحتی ها، نصیب هیچ دولتی نمی شود.
*پ.ن:
این دیپلماسی افتخار آفرین! خاطره ای بود که جک استرا در مستند "ایران و غرب" بیان می کند . وی می گوید: پس از انجام مذاکرات و امضای توافق پاریس، که طی آن ایران پذیرفت همهی فعالیتهای غنیسازی را تعلیق کند، در بازگشت به انگلستان، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته با قطار عازم شهرِ محلِ زندگیِ خود بودم. در بینِ راه تلفن همراهم زنگ زد. آن سوی خط دکتر کمال خرازی، وزیر خارجهی ایران بود. او گفت ما میخواهیم ۲۰ سانتریفوژ را برای تحقیقات علمی فعال نگه داریم. من دیدم در حضور همراهانم در قطار نمیتوانم در خصوص یک پروندهی حساس بینالمللی مذاکره کنم، لذا به مستراح قطار رفتم. آنجا به خرازی گفتم شما توافقنامه را امضا کردهاید و دیگر نمیشود زیرش بزنید. اما او باز اصرار کرد. من گفتم باید در این خصوص با دیگران صحبت کنم... در همان حال کسی هم به در مستراح میزد و ظاهرا عجله داشت تا از آن برای کاری غیر از مذاکرهي اتمی استفاده کند!
یکی از بزرگترین حیرت های فلسفی من که هنوز حل نشده باقی مانده است:
چطور می شود کسی که در دوران دبیرستان بچه درس خوان و مودبی که حتی زنگ ورزش ها نیز مشغول درس خواندن بوده و حتی یک شب هم بیرون از خانه نخوابیده است، و رتبه زیر 1000 می آورد،
بعد از مدت یکسال کارش به جایی می رسد که در عرض یکساعت 2 میلیارد تومان به دانشگاه صنعتی شریف خسارت وارد می کند
یا برای جوسازی اقدام به آتش زدن خوابگاه می کند
یا در هنگام آتشسوزی در خوابگاه دختران، به بهانه کمک کردن وارد می شود و در هنگام خروج او را با انباشتی از طلا و موبایل می گیرند
و......
پ.ن:
-تمام حوادث ذکر شده در ماجرای پس از انتخابات پارسال در دانشگاه شریف و بین المللی اصفهان اتفاق افتاد.
-هنوز هم نمی فهمم چطور می شود کسی به این راحتی به اعتقاداتش پشت کند و از اصالت و هویت اصلی خودش، دور شود؟
آیا می توان گفت:
این همه قدرت و ثروت و علم در غرب، بخصوص در شش کشور که بخش اعظم قدرت و ثروت جهان در آنها انباشته شده است، به خاطر نوع سیستم حکومت آنها است؟!
یعنی تمام قدرت و ثروت انباشته شده در این کشورها حاصل تلاش شرافتمندانه و انسانی آنها است؟!
یا نه
چه مقدار از آن محصول قتل و غارت و استعمار انسان ها و ملت های آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین است؟
آیا سیستم حکومتی که بعد از 100 سال به انتها و نابودی می رسد و نسخه جدید آن، نئولیبرالیسم بعد از تقریباً 30 سال، به سرنوشت مشابه دچار می شود، آیا باز هم می توان گفت این نوع سیستم حکومت باعث رشد و تعالی انسان ها می شود؟!
این سوالی است که نه مدرنیته های جهان و نه مدعیان آن در ایران، پاسخی به آن نداده اند!
پ.ن:
مراجعه شود به مقاله "پایانی بر نئولیبرالیسم" جوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصادی
این سوال یکی از بزرگترین چالش هایی است که بین تمدن اسلامی و غرب وجود دارد
نئولیبرالیسم در دهه 80 بعد از روی کار آمدن ریگان، شروع شد و شروع آن نیز همراه با رکود اقتصادی بیشتر برای آمریکا بود.
سلام. چند روزی وبلاگ رو آپ نکردم و از این بابت عذر می خوام.دنبال نوشتن چند پست در رابطه با مدعیان مدرنیته و فلسفه جدید غرب و مکاتب اون بودم که باید موضوعات رو طوری به نگارش در می آوردم که بتونم اصل مطلب رو در چند خط مینیمال برسونم. اینکه از جزوات و کتاب های چند صد صفحه ای چکیده مطلب رو در چند خط بیاری احتیاج به یکم وقت داره.
مواردی که از مکاتب غرب بیان می شه تماماً عین حقیقت است و هیچ تفسیر به رایی هم نشده است.
در هر پستی هم که احتمالاً شبهه ای وجود داشت، تذکر بدید تا برای شما ابهامات رو برطرف کنم
" ایران در زمان اصلاحات، در جهان عزت داشت!"
مثل طوطی بدون فهم و شعور، مدام این جمله را تکرار می کنند...
روشنفکران سرزمین من!رئیس جمهور افغانستان به هر کشوری که می رود، برایش تدارک و تشریفات می بینند، اما آقای خاتمی در فرانسه، برای رفتن به کاخ الیزه، تاکسی گرفت.ژاک شیراک برای استقبال از ایشون حاضر نشد یک قدم از پله ها پائین بیاید.تدارک و تشریفات که پیشکش!
من با صدای محمد نوری بزرگ شدم نه امثال گوگوش و داریوش
آری. من افتخار می کنم به شنیدن صدایی که در سال 47 به نشانه اعتراض، از رادیو کنار رفت. به کسی که در شادی ها و غم ها، همواره در کنار مردمش بود.کسی که در سال های انقلاب و جنگ و زیر بمباران موشک و خمپاره، کنار کودکان سرزمینش بود.
نه امثال شما فاحشه ها و بی صفتانی که مالیات کنسرت های میلیونی خود را به جیب کسانی می ریختید که با آن موشک می ساختند و هواپیمای ایرباسی را می زدند که در آن 300 نفر از هموطنانتان بود. کودک و زن بیگناه....
شما بی صفتان امروز ادعای همراهی و هم صدایی با مردم را می کنید. از کشته شدن چند نفر ابراز تاسف می کنید.برایشان ترانه می خوانید. در گردهمایی شرکت می کنید و محکوم می کنید.خلاصه همه کار برایشان می کنید.
البته عذر می خواهم!
ولی آن زمان که نوزادان چندماهه به همراه مادرانشان در سردشت، زیر بمباران شیمیایی، وحشیانه کشته می شدند، شما کجا بودید؟
آن زمان که خرمشهر، زیر چرخ چند لشگر زرهی، له می شد و جان می داد، شما کجا بودید؟
کجا بودید وقتی این ملت در هشت سال جنگ خون دل می خورد و تکه تکه های بدن جوانانش را به خاک می سپارد؟
وقتی در میدان ژاله، شاه فرزندان این مردم را به خاک و خون کشید، کجا بودید؟
خانوم گوگوش، آقای داریوش
آیا آنها مردم نبودند؟!
آیا جان آن مادران و کودکان بیگناه کمتر از جان ندا بود؟!
منظور شما کدام مردم است؟
از نظر ما، مردم آنهایی بودند که 30 سال پیش هزاران کشته دادند تا از یوق طاغوت و استکبار بیرون بیایند. هشت سال با خون و دل جنگیدند.آنهایی که در مناطق مرزی، هر روزه یا پاهایشان روی مین می رود یا بمب به میانشان می آورند.
اینها مردم هستند. که امثال شما نه در میانشان، نه در کنارشان و نه همراهشان و نه خواندی برایشان...
آری
مردم نه 13 میلیون، نه 25 میلیون و نه ندا آقا سلطان
مردم هفتاد میلیون نفر هستند که همه "نازنین مریم" را به نیکی یاد می کنند
آری. من با صدای"محمد نوری" بزرگ شدم
کسانی امروز دم از حمایت خانواده های شهدا و همراهی آنان با خود می زنند، که انگار فراموش کرده اند:
-فرهنگ شهادت خشونت آفرین است
-8 سال جنگ تحمیلی، دفاع از نوع مقدس نبود
-توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد
-قیام امام حسین-که الگوی همین شهدا بود- که خشونت آور بود
-هئیت های مذهبی هم خشونت آفرین هستند
-عمل حسین فهمیده هم که شهادت طلبی نبود! بلکه انتحاری بود
.
.
این موضوع همچنان ادامه دارد و به این پست ختم نمی شود. این پست را به خاطر داشته باشید
طرز تهیهی روشنفکر :
ما در قرن 17و18و19 رؤسای قبایل، خان زادهها، پولدارها، گردن کلفتهای آفرقا، آسیا و... را میآوردیم، چند روزی در آمستردام، در لندن، در نروژ در بلژیک و در پاریس اینها را میچرخاندیم. لباسهایشان عوض میشد، روابط اجتماعی تازه یاد میگرفتند، کت و شلوار میپوشیدند، پذیرایی تازه، اتومبیل سوار شدن، رقص و زبان و... را یاد میگرفتند، یک ازدواج اروپایی میکردند یا به شکل اروپایی ازدواج میکردند. زندگی اروپایی و آرزوی اروپایی شدن کشور خودشان را بهوجود میآوردیم و اینها را میفرستادیم به کشور خودشان. همان کشورهایی که درِشان برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در این کشورها راهی نداشتیم، نجس بودیم، جن بودیم، دشمن بودیم، از ما میهراسیدند، آدم ندیده بودند...»
بعد این روشنفکران را میفرستادیم از آمستردام و برلین و بلژیک و پاریس و فریاد میزدیم "برادری انسانی" و بعد میدیدیم انعکاس صدایمان از آنسوی آفریقا، از گوشهی آسیا، از خاورمیانه و خاور دور؛ از دهان همین روشنفکران پس میآید.
ما می گفتیم "مذهب بشریت به جای مذهبهای مختلف"، باز صدایمان از دهان اینها باز میآمد. هروقت ساکت بودیم آنها هم ساکت میشدند و هر وقت حرف میزدیم، انعکاس وفادارانهی صوت خودمان را از حلقومهایی که ساختهبودیم، میشنیدیم و بعد مطمئن شده بودیم که این روشنفکران نهتنها کوچکترین حرفی جز آنچه ما در دهانشان گذاشته بودیم، ندارند که حتی حق حرف زدن را هم از مردم خودشان گرفتهاند!
به قلم "ژان پل سارتر "
غربيها در حالی كه ما را قتل عام و غارت ميكردند از مدارا و ترقی و مدرنیته سخن ميگفتند و مدرن شدن را غربی شدن و سكولاریزه شدن، معنا ميكردند كه به مفهوم ترك دین و اخلاق و زیر پا نهادن استقلال ملی، غرور انسانی و منابع اقتصادی كشور بود و هرگونه مقاومت مردمی در برابر اشغالگری و كودتاهای امریكایی و انگلیسی و صهیونیستی را نوعی توحّش و مقاومت در برابر مدرنتیه ميخواندند.