Archive for ژوئیهٔ 2010
کسانی امروز دم از حمایت خانواده های شهدا و همراهی آنان با خود می زنند، که انگار فراموش کرده اند:
-فرهنگ شهادت خشونت آفرین است
-8 سال جنگ تحمیلی، دفاع از نوع مقدس نبود
-توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد
-قیام امام حسین-که الگوی همین شهدا بود- که خشونت آور بود
-هئیت های مذهبی هم خشونت آفرین هستند
-عمل حسین فهمیده هم که شهادت طلبی نبود! بلکه انتحاری بود
.
.
این موضوع همچنان ادامه دارد و به این پست ختم نمی شود. این پست را به خاطر داشته باشید
طرز تهیهی روشنفکر :
ما در قرن 17و18و19 رؤسای قبایل، خان زادهها، پولدارها، گردن کلفتهای آفرقا، آسیا و... را میآوردیم، چند روزی در آمستردام، در لندن، در نروژ در بلژیک و در پاریس اینها را میچرخاندیم. لباسهایشان عوض میشد، روابط اجتماعی تازه یاد میگرفتند، کت و شلوار میپوشیدند، پذیرایی تازه، اتومبیل سوار شدن، رقص و زبان و... را یاد میگرفتند، یک ازدواج اروپایی میکردند یا به شکل اروپایی ازدواج میکردند. زندگی اروپایی و آرزوی اروپایی شدن کشور خودشان را بهوجود میآوردیم و اینها را میفرستادیم به کشور خودشان. همان کشورهایی که درِشان برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در این کشورها راهی نداشتیم، نجس بودیم، جن بودیم، دشمن بودیم، از ما میهراسیدند، آدم ندیده بودند...»
بعد این روشنفکران را میفرستادیم از آمستردام و برلین و بلژیک و پاریس و فریاد میزدیم "برادری انسانی" و بعد میدیدیم انعکاس صدایمان از آنسوی آفریقا، از گوشهی آسیا، از خاورمیانه و خاور دور؛ از دهان همین روشنفکران پس میآید.
ما می گفتیم "مذهب بشریت به جای مذهبهای مختلف"، باز صدایمان از دهان اینها باز میآمد. هروقت ساکت بودیم آنها هم ساکت میشدند و هر وقت حرف میزدیم، انعکاس وفادارانهی صوت خودمان را از حلقومهایی که ساختهبودیم، میشنیدیم و بعد مطمئن شده بودیم که این روشنفکران نهتنها کوچکترین حرفی جز آنچه ما در دهانشان گذاشته بودیم، ندارند که حتی حق حرف زدن را هم از مردم خودشان گرفتهاند!
به قلم "ژان پل سارتر "
غربيها در حالی كه ما را قتل عام و غارت ميكردند از مدارا و ترقی و مدرنیته سخن ميگفتند و مدرن شدن را غربی شدن و سكولاریزه شدن، معنا ميكردند كه به مفهوم ترك دین و اخلاق و زیر پا نهادن استقلال ملی، غرور انسانی و منابع اقتصادی كشور بود و هرگونه مقاومت مردمی در برابر اشغالگری و كودتاهای امریكایی و انگلیسی و صهیونیستی را نوعی توحّش و مقاومت در برابر مدرنتیه ميخواندند.
کسانی که لیبرالیسم را چماق می کنید و بر سر اسلام می زنید! شما یا احمق هستید یا خود را به حماقت زده اید؟!
اگر یک فرد عادی نداند، گمان کنم شما به خوبی بدانید وقتی:
دولتهای آلمان و فرانسه و آمریکا مصوبه می گذرانند و بانک ها و کارخانجات را کم کم دولتی می کنند، یعنی چه!
انقدر سواد دارید که بفهمید وقتی دولت به کمک اقتصاد می آید و آن هم نه یک دولت ضعیف و جهان سومی، بلکه دولتی که در اقتصاد و سیاست جهان مداخله و نقش تعیین کنند دارد، یعنی مرگ لیبرالیسم.
با چنین وضعیتی که برای لیبرالیسم و نئولیبرالیسم پیش آمده، آقایان مدرنیته باید روشن کنند که چگونه می خواهند جامعه را اداره کنند!
امنیت ملی در دکترین همه کشورها، به دو صورت است:
-ضربه اولی
-ضربه دومی
منطق ضربه اول، به معنای زدن اولین گلوله یا موشک، به زمین کشور دیگر نیست. بلکه منظور تعریف زمین بازی از سوی شماست.
در روند امنیتی نظام در 30 سال گذشته، در دوران حکومت لیبرال ها تا سال 60، نظام ضربه دومی بود. از سال 60 و در دوران جنگ، ایران ضربه اولی شد. از سال 68 به بعد، در دوران توسعه اقتصادی و سیاسی، نظام به سمت ضربه دومی شدن، سوق پیدا کرد تا سال 84. و از سال 84 به این سو، مجدداً حرکت نظام به سمت ضربه اول زدن، رفت.
پ.ن:
-قبل از سال 60، اشغال بخش وسیعی از خاک ایران و سقوط پی در پی شهرها از جمله خرمشهر یک نمونه واضح است.
-آزادسازی مناطق اشغال شده بعد از سال 60 به بعد و مدیریت جنگ در چند جبهه از جمله جبهه غرب و خلیج فارس و حفظ این مناطق
-از سال 68 به بعد، همان بررسی پرونده هسته ای ایران تا قبل از سال 84 و مقایسه با وضعیت فعلی، کاملاً گویا این امر است
-مستندات برای اثبات این امر بسیار است و خارج از عرف مینیمال نویسی است.مهمترین موارد به طور اجمالی بیان شد
ایران تنها جایی است که هم می شود از "نصرحامد ابوزید" تجلیل کرد و هم می توان مسلمان و شیعه و دایه دار اسلام ناب محمدی و خط امام بود!
اصطلاح روشنفکر، به کسانی اطلاق می شود که افکار یا حرف جدید، برای گفتن داشته باشند و در مقابل از آن نیز دفاع کنند.
چند وقت پیش، کتاب "قبض وبسط شریعت" کسی را می خواندم که حکم روشنفکر دینی و سرمایه علمی کشور را برای اصلاحات دارد.و کتاب ایشان، به عنوان پایه و زیربنای نظری این گروه، شناخته می شود.بعد از یک ماه زیر و رو کردن کتاب، تنها اقتباسی دیدم از تئوری های:
و نظام فکری این روشنفکر اصلاحات! رونوشتی بود از:
پ.ن:
+روشنفکر ترجمه واژه «Intellectual» است
بعد از گذشت 9 سال، هنوز کسی نمی داند، "تهمینه میلانی" که در مظان اتهام ارتباط با بیگانگان و اقدام علیه امنیت ملی و خط گیری از گروهک های تروریستی قرار داشت، چگونه رهایی یافت.
نخست وزیر دولت موقت، گفت: آقای خمینی ایران را برای اسلام می خواهد، و ما اسلام را برای ایران می خواهیم.
که این اندیشه همان امانیسم یا اصالت به خود است.که در معنای واقعی، درست در نقطه مقابل عمل امام حسین قرار دارد. آنجایی که فرمودند: اگر دین جدم، جز با کشتن من برپا نماند، ای شمشیرها مرا دریابید.
همین اندیشه آقای بازرگان، امروز خواسته یا ناخواسته، در نزد کسانی است که می گویند: "یاحسین، میرحسین" و هم چنین در خط امام نیز حضور دارند!
دو ماه پیش زنگ زد. گفت بیا یه وبلاگ بزن. گفتم وبلاگ چیه؟! گفت یه چیزی تو مایه های نوشابه! گفتم یه موقع پپسی کولا! نباشه. آخه می گن اسراییله. تازه گازش هم معده رو اذیت می کنه. گفت: نه، خیالت راحت.ساخت وطنه!. گفتم یه موقع مثل سمند نباشه که بعدش بگن ساخت وطن نبوده!
عصبانی شد و گفت: بیا کمکم دیگه.دست تنهام. گفتم: مگه داری بنایی می کنی؟! گفت: آره. گفتم کجا؟ گفت قبرستون. گفتم: خدا بد نده. اونجا چرا؟
گفت دارم یه قبر سه طبقه درست می کنم. گفتم برای کی ها؟ گفت: برای منافق ها و فتنه گرها...
گفتم: خدا قوتت بده و اینچنین شد که من بعد از دو ماه، تبدیل شدم به یه وبلاگ نویس ریز نویس.